{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
نمیدونم بدون من میتونى یا نمیتونى نمیدونم میدونى یا نمیدونى بدون تو نمیتونم
خدایا چطور باهات درد دل کنم وقتى که میبینم قضیه یوسف و زلیخا رو فورى تو کتابت نوشتى تا همه بخونن
هیچ خاری در سایه ی گل احساس خاری نمی کند تقدیم به گل روزگار
حتی کفش هم اگر تنگ باشد زخم میکند وای به وقتی که دل تنگ باشد چشمانم را باز میکنم و او نیست این بی رحمانه ترین اتفاق هر روز است
دلم پر میکشد خندیدنت رابپا ارزانی ام ده دیدنت را از این درد فراقت کور گشتم دور چشمم را بکش پیراهنت را
هرجا که اسم تو میاد اسم خودم یادم میره یه لحضه خشگم میزنه یه لحضه گریه ام میگیره یه روز نیا که زندگیت مثل من از هم بپاشه
امیدوارم تو اقیانوس خوشبختی جوری غرق بشی که هیچ وقت نجات پیدا نکنی
ازشب پرسیدم برای عزیزم چه بنویسم ؟ گفت بنویس: بی تو فردایی ندارم
اینکه دوستم داشته باشی مثل این است که عابری در پیاده رو ناگهان در آغوشم بگیرد همین قدر بعیدهمین قدر ممکن
زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک هدیه می دادند در اینجا قدر نشناسند مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه می گیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست
در شیارهای قلبم به دنبال کدامین عشق می گردی ؟ عشق من در آینه ای است که هر روز به آن می نگری
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﻗﯿﻖ ﻣﮋﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮑﻦ ﻣﮕﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺩﺍﺭﺩ ؟
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
به حرمت خاطرمون به دوری فاصلمون دلتنگتم ای مهربون
من از اعدام نمى ترسم نه از چوبش نه از دارش من از پایان بى دیدار میترسم
بیا جهان رو قسمت کنیم آسمون واسه تو ابراش واسه من دریا واسه تو موجاش واسه من خورشید واسه تو ماه واسه من اصلا دنیا مال تو تو مال من
نمیدونم بدون من میتونى یا نمیتونى نمیدونم میدونى یا نمیدونى بدون تو نمیتونم
خدایا چطور باهات درد دل کنم وقتى که میبینم قضیه یوسف و زلیخا رو فورى تو کتابت نوشتى تا همه بخونن
هیچ خاری در سایه ی گل احساس خاری نمی کند تقدیم به گل روزگار
حتی کفش هم اگر تنگ باشد زخم میکند وای به وقتی که دل تنگ باشد چشمانم را باز میکنم و او نیست این بی رحمانه ترین اتفاق هر روز است
دلم پر میکشد خندیدنت رابپا ارزانی ام ده دیدنت را از این درد فراقت کور گشتم دور چشمم را بکش پیراهنت را
هرجا که اسم تو میاد اسم خودم یادم میره یه لحضه خشگم میزنه یه لحضه گریه ام میگیره یه روز نیا که زندگیت مثل من از هم بپاشه
امیدوارم تو اقیانوس خوشبختی جوری غرق بشی که هیچ وقت نجات پیدا نکنی
ازشب پرسیدم برای عزیزم چه بنویسم ؟ گفت بنویس: بی تو فردایی ندارم
اینکه دوستم داشته باشی مثل این است که عابری در پیاده رو ناگهان در آغوشم بگیرد همین قدر بعیدهمین قدر ممکن
زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک هدیه می دادند در اینجا قدر نشناسند مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه می گیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست
در شیارهای قلبم به دنبال کدامین عشق می گردی ؟ عشق من در آینه ای است که هر روز به آن می نگری
ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﻗﯿﻖ ﻣﮋﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮑﻦ ﻣﮕﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﺷﻤﺮﺩﻥ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺩﺍﺭﺩ ؟
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما
به حرمت خاطرمون به دوری فاصلمون دلتنگتم ای مهربون
من از اعدام نمى ترسم نه از چوبش نه از دارش من از پایان بى دیدار میترسم
بیا جهان رو قسمت کنیم آسمون واسه تو ابراش واسه من دریا واسه تو موجاش واسه من خورشید واسه تو ماه واسه من اصلا دنیا مال تو تو مال من
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}